از زبان هدی تندگویان دختر پدر ندیده شهید بزرگوار مهندس محمد جواد تندگویان
آرزو در دل مرا بُدای پدر
تا بینم روی ماهت یک نظر
سال ها در عشق وصلت سوختم
صبررا از(زین- آب) آموختم
پابدین دنیا نهادم بی تومن
لفظ «بابا» برلبم خشکید و من
زینت بابا شدن شد داغ دل
آرزوی دامن بابا به دل
موی من جویاگردست توبود
او نوازش خواه و سرمست توبود
بارها ازمادرچشم انتظار
از برادر،خواهران بی قرار
خاطراتی ازتو را میخواستم
درس عزت از کلامت خواستم
عکس زیبایت کنارم هر پگاه
آتشم میزد زعشقت با نگاه
با دو چشمت گفت و گوها کردهام
با(بیا جانم هُدی) خوکردهام
آن دو ابروی هلالت بارها
سجده گاهم تالی محراب ها
گونه های عکس دریا کردهام
گوهر ستانی ز دُرها کردهام
جای تو بُد در سیه چال عدو
نی غلط گفتم تو در قلبم چو(هو)
من چه گویم ما زهجرت بی قرار
بودهایم و جملگی در انتظار
انتظارم نیز چون هُدهُد برفت
از سلیمانم پیام آورد و رفت
از پیامش قلب من آتش گرفت
انتظار وصل تو از من گرفت
آمدی بابا ولی سرد و خموش
امت از غم در فغان و در خروش
جای جای پاک گلگون پیکرت
زد صلای عشق پاک رهبرت
ای پدر در راه حق جان دادهای
هر چه رهبر گفت ده آن دادهای
رهرو راه خمینی بودهای
حاجی حج حسینی بودهای*
پیکر مجروح تو در بیت عشق
مرقد مولا علی سرخیل عشق*
شکوه ها میکرد از نسل یزید
سطح ظلمش نهره هل مِن مزید
ای پدرخوش آمدی در جمع ما
ما چو پروانه فدایت، شمع ما
*با اشاره به طواف جسد مطهر در حرمین شریف